عصر ایران؛ یادداشت میهمان؛ حجت عبداللهیپور - حکایت مردم جنوب استان با صنعت، حکایت غریبی است؛ صنعتی که قرار بود برای آنها رفاه و توسعه بیاورد، نه آلودگی و بیماریهای گاه ناعلاج! ولی در این سالها سهم ساکنان این منطقه از صنعت، بیشتر آلودگی و دردهای ناخوانده بوده است تا توسعه. این آلودگی حاصل از فعل و انفعالات شیمیایی صنایع نفتی و گازی مستقر در جنوب استان، نهتنها ریهها را نشانه گرفته، بلکه روان ساکنان و کارکنان این منطقه را نیز درگیر خود کرده است.
این حقیقتی است که تنها افرادی میتوانند آن را درک کنند که در این محیط آلوده شب و روز کار یا زندگی میکنند؛ حقیقتی که مدیران پروازی و غیربومی پتروشیمیها و شرکتهای صنعتی در عسلویه و شهرهای دیگر جنوب استان کمتر با آن مواجه شدهاند و اغلب با برگزاری فرمالیته کارگاههای آموزشی و محیط زیستی با مشارکت مؤسسات غیربومی و آمارهای دروغین، تلاش میکنند صورت مسئله را پاک کرده و همهچیز را عادی جلوه دهند!
آلودگی کشنده صنعت پتروشیمی برای مردم استان بوشهر است و برکاتش برای مردم مناطق دیگر
البته برخی از پتروشیمی ها و صنایع مستقر در استان، در راستای مسئولیتهای اجتماعی، عملکرد نسبتا رضایتبخشی در حوزه آگاهیبخشی و پویاسازی جوامع محلی، پاکسازی سواحل و توسعه فضای سبز منطقه، توسعه زیرساختهای آموزشی و بهداشتی در برخی از روستاهای شهرهای جنوبی، برگزاری جشنوارهها و نمایشگاههای فصلی و مناسبتی در این شهرها داشته و دارند؛ اما این کارها با توجه به حجم آلودگیهایی که در طول سال روانه ریه اهالی این شهرستانها میکنند، کافی نیست!
بدونتردید این منصفانه نیست که آلودگی کشنده صنعت برای مردم شهرهای جنوب استان باشد و برکاتش برای مردم مناطق دیگر! قطعا این دردناک است برای ما اهالی این منطقه صنعتی، وقتی که زمزمه ساخت بیمارستان نفت در شیراز به گوشمان میرسد و نمایندگان این شهر در خلأ بیدغدغگی و سهمخواهی نمایندگان استان ما، مصرانه پیگیر تحقق آن در شهر متبوع خود باشد!
شاید در این میان، عدهای بگویند که در این سالها زیرساختهای بهداشتی و درمانی مناسبی با حمایت صنعت نفت و گاز در شهرهای جنوبی مثل، کنگان، دیر، عسلویه و ... ایجاد شده اما آیا یک بار گذرتان به این بیمارستانها افتاده؟!
امیدوارم که هرگز راهتان به این مراکز باز نشود؛ چراکه بیش از اینکه یک بیمارستان باشند، درمانگاههای بزرگی هستند که کمترین توان را در خدماترسانی دارند! عموما هر بیماری آنجا مداوا نمیشود، در نتیجه اغلب بیماران بهویژه آنانکه به بیماریهای خاص و حاد مبتلا هستند، ناچارند که برای مداوای خود یا به بیمارستان جم یا بوشهر یا خارج استان مراجعه کنند!
قطعا کیفیت این بیمارستانها از کمتوجهی مسئولان استان و نمایندگان مردم استان در مجلس شورای اسلامی در احقاق حقوق مردم جنوب و سهلانگاری و شانهخالی کردن صنایع نفت و گاز مستقر در جنوب استان از مسئولیتهای اجتماعی خود در قبال جان و مال مردم نجیب این منطقه نشأت میگیرد.
اینجا نقش رسانههای محلی در مطالبهگری و انتقاد از بیمسئولیتی صنعت میتواند کارآمد باشد که خوشبختانه در دو سه سال اخیر، با ظهور خبرنگاران مطالبهگر و دغدغهمند، هر از گاهی مشکلات حوزه بهداشت و درمان، کیفیت آب شرب و مصرفی و آلودگی هوا مطرح میشود اما این مطالبهگری باید بهطور مستمر ادامه بیابد تا امروز با شنیدن احتمال ساخت بیمارستان نفت در شیراز غافلگیر نشویم.
متاسفانه نمایندگان استان در مجلس شورای اسلامی در طول این سه سال اخیر ثابت کرده که چندان دغدغه و انگیزه لازم را برای دفاع از حقوق و سلامت شهروندان جنوب استان ندارد، بنابراین اهالی رسانه این منطقه باید جور کوتاهی مدیران و مسئولان و نمایندگان استان را در احقاق حقوق بحق خود بکشند تا دستگاه توانمندی مثل تامین اجتماعی به خود اجازه ندهد در عسلویه بیمارستانی با کمترین امکانات احداث کند، در حالی این سازمان بخش اعظمی از بودجه خود را از این منطقه تامین میکند.
این وضعیت مشمول بیمارستان کنگان هم میشود و اصلا خوشایند نیست که بگویم هر زمان به این بیمارستان مراجعه کردم، آنقدر در خدماتدهی ضعیف بوده که ناچار شده راهی جم شوم تا کار مداوای خودم یا خانوادهام را آنجا دنبال کنم.
آیا وزارت نفت که صنایع کوچک و بزرگ خود را در چهار شهرستان عسلویه، جم، کنگان و دیر بنا کرده، موظف نبوده در برابر آلودگی و دودهای سمی و فضای خشک صنعتی که بر این شهرها حاکمکرده، بیمارستانها و مراکز درمانی مجهز و استاندارد به همراه کادر درمانی حرفهای و متخصص در این شهرها ایجاد کند؟! قطعا اگر مطالبهگری میبود، وزارت نفت در این حوزه مسئولتر ظاهر میشد.
در اینجا اصلا نمیتوان منکر برکات ظهور این تمدن صنعتی در سواحل عسلویه، کنگان و دیر و محدوده شهرستان جم بود، ولی سهم اندکی از سود خالص این صنایع به استان ما میرسد و سهم بیشتر آن در شهرها و کلانشهرهایی هزینه میشود که حتی تجربه یک روز زندگی در این فضای صنعتی آلوده را ندارند.
نکته دردناک دیگری که اینجا وجود دارد، این است که با وجود مصوبه وزارت نفت مبنی بر لزوم استخدام 50 درصد نیروهای بومی در صنایع نفت و گاز مستقر در جنوب استان، اما باید اعتراف کرد که این مصوبه هرگز تا به امروز در پایتخت انرژی از سوی مدیران پروازی غیربومی پتروشیمیها و دیگر شرکتهای صنعتی جدی گرفته نشده و هرکدام بنا به میل و خواست خود مبادرت به استخدام نیرو از خارج استان و از نزدیکان خود با تخصصهای گاه بیربط میکنند.
استخدامهای اینچنینی موجب بیکار ماندن جوان تحصیلکرده جنوب استان شده و هر بار هم مسئولان مصرانه قول میدهند که این مسئله را برای همیشه حل کنند ولی نهتنها حل نمیشود، بلکه همین تعداد نیروی نخبه بومی هم که در سکانهای مدیریتی این صنایع هستند، بنا به دستور مدیران جدید بومی به یکباره از منصب خود برکنار میشوند.
در ادامه این نوشتار، به یک موضوع دیگر نیز بایستی اشاره شود که مربوط به شهرستان کنگان و مدیریت منطقه پارس در این شهرستان میشود. مدیریتی که ساختار آن با وجود توسعه پالایشگاهها و پتروشیمیهای این منطقه، در همان سطح مانده و ارتقاء نیافته است.
متاسفانه باید اشاره کرد که مدیریت منطقه پارس کنگان در این سالها با وجود راهاندازی آخرین پالایشگاه گازی کشور به دست متخصصان ایرانی در این منطقه، به جای اینکه به معاونت سازمان منطقه ویژه اقتصادی پارس جنوبی مبدل شود، برخی از واحدها و سمتهای حساس عملیاتی آن نیز حذف شدند که این امر موجب تقلیل جایگاه مدیریت منطقه پارس عسلویه در یکی دو سال اخیر شده.
این در حالی است که اکنون ضروری است با توسعه زیرساختهای اداری، پشتیبانی و خدماتی و تفویض اختیارات ویژه به معاونت تبدیل شود. این موضوع نه تنها مطالبه مهم و مردمی است بلکه مسئولان اجرای کنگان هم سخت در مذاکره به وزارت نفت پیگیر این موضوع هستند.
بدون تردید با مطالبهگری صحیح و همگانی میتوان نه تنها صنایع کوچک و بزرگ نفت و گاز استان را به توسعه شهرهای صنعتی استان ترغیب کرد؛ بلکه میشود آنها را موظف به اجرای بسیاری از مصوباتی کرد که از سوی این صنایع در سالهای اخیر نادیده گرفته شدهاند.
اینجاست که نقش رسانههای مطالبهگر و عدالتخواه میتواند مؤثر باشد و کارایی لازم را برای پاسخگویی مدیران غیر بومی صنایع در مقابل کوتاهیهایی که در این سالها در حق مردم این منطقه صورت گرفته، داشته باشند.